یکشنبه, ۱۸ خرداد , ۱۴۰۴ Sunday, 8 June , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 28877 تعداد نوشته های امروز : 174 تعداد اعضا : 24 تعداد دیدگاهها : 0×

اخبار روز:

سرگردانی ۱۴ ساعته مسافران «پارس‌ایر» در مشهد| اتوبوس جایگزین هواپیما شد زیان سنگین در انتظار ایرلاین ها| نرخ سوخت هواپیما ۲۴ برابر؛ افزایش قیمت بلیت فعلا نه! برگزاری همایش معرفی فرصت‌های سرمایه‌گذاری در زمینه پروانه‌های اکتشاف ایستادگی غیرحرفه‌ای «تات» مقابل تصمیم کارشناسی؟ عدم‌تخصیص به‌موقع ارز عامل گرانی برنج شده است خودرو بیش از ۲ میلیارد دلار ارز گرفت ایران‌خودرو خطاب به سازمان حمایت: قیمت ندهید، قیمت می‌دهیم سایپا هم درخواست افزایش قیمت داد قیمت دلار آزاد رسماً کاهشی شد | سقوط ادامه دارد؟ جلوگیری از ترخیص ۹۰ درصدی پارچه های نساجی ابلاغ شد توقیف انواع لوله پلیمری غیراستاندارد در استان تهران توقف ۲۴۰۰ کامیون‌ کشنده در مرز بازرگان التهاب در جبهه نفت و دلار | آتش و آمار در میدان تجارت| هند، ژاپن را پشت سرگذاشت و چهارم شد ناترازی انرژی برخی از صنایع را به زانو درآورده است عدم تخصیص به موقع ارز ترجیحی عامل گرانی برنج خرید خرد سهام در بهار امسال به ۱۷.۵ همت رسید

ویرانی زندگی مشترک زن عاشق با خیانت شوهر
  • 21 مرداد 1403 ساعت: ۲۲:۵۴
  • شناسه : 12228
    بازدید 7
    1

    مریم برای زندگی با مرد مورد علاقه‌اش حاضر شد در گاوداری زندگی کند اما این عشق نتوانست زندگی آنها را تداوم ببخشد. این زن درخواست طلاق کرده است. او از زندگی‌اش می‌گوید. *چه مدتی است که ازدواج کرده‌ای؟ من چهار سال قبل ازدواج کردم. باورتان نمی‌شود آنقدر عاشق پسرخاله‌ام بودم که به هر دری زدم […]

    پ
    پ

    مریم برای زندگی با مرد مورد علاقه‌اش حاضر شد در گاوداری زندگی کند اما این عشق نتوانست زندگی آنها را تداوم ببخشد. این زن درخواست طلاق کرده است. او از زندگی‌اش می‌گوید.

    *چه مدتی است که ازدواج کرده‌ای؟

    من چهار سال قبل ازدواج کردم. باورتان نمی‌شود آنقدر عاشق پسرخاله‌ام بودم که به هر دری زدم تا با او ازدواج کنم.

    *او هم تو را دوست داشت؟

    پوریا هم من را دوست داشت. البته این‌طوری می‌گفت. بعد فهمیدم دروغ می‌گفت.

    *به‌سختی با هم ازدواج کردید؟

    شوهرخاله‌ام مخالف بود. می‌گفت ازدواج پسرش بهتر است فامیلی نباشد. به هر حال ما ازدواج کردیم. او مجبور شد به خواسته ما تن بدهد. البته ما از شهر خودمان به حوالی تهران آمدیم.

    *چرا محل زندگی‌تان را عوض کردید؟

    من و پوریا تصمیم گرفتیم دور از خانواده زندگی کنیم. ما می‌خواستیم خوشحال و شاد زندگی کنیم. می‌خواستیم کسی در زندگی ما دخالت نکند برای همین هم تصمیم گرفتیم شهر خودمان را ترک کنیم و به تهران بیاییم. پوریا اطراف تهران کار پیدا کرد. چون پدرش دامداری داشت کارهای مربوط به دامداری را خیلی خوب بلد بود. ما آنجا مشغول به کار و زندگی شدیم.

    *چطور شد رابطه شما به‌بن بست رسید؟

    همسرم به من خیانت کرد آن هم زمانی که من باردار بودم.

    *چطور متوجه شدی؟

    در دامداری که ما در آن کار می‌کردیم زنی میانسال هم شاغل بود که از شوهرش طلاق گرفته بود. پوریا با اینکه ۱۰ سال از آن زن کوچک‌تر بود با آن زن رابطه برقرار کرده بود.

    *وقتی به شوهرت گفتی چه کرد؟

    اول انکار کرد. بعد که دید نمی‌شود انکار کرد بهانه آورد.

    *حالا که بچه داری نمی‌خواهی او را ببخشی؟

    نه. بخششی در کار نیست. عاشق این مرد بودم. به خاطرش شهرم و خانواده‌ام را ترک کردم و این‌طور جواب گرفتم.

    *بعد از طلاق می‌خواهی چه کنی؟

    در خانه پدرم زندگی می‌کنم. مدتی است با دختر یک ساله‌ام با هم در آنجا هستیم. دیگر پوریا برای من مرده است و نمی‌خواهم او را ببینم.

     

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.