دوشنبه, ۱۹ خرداد , ۱۴۰۴ Monday, 9 June , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 29206 تعداد نوشته های امروز : 287 تعداد اعضا : 24 تعداد دیدگاهها : 0×

اخبار روز:

بافندگان فرش دستباف، راننده اسنپ شده‌اند/ بازار فرش در دست افغانی‌ها! وام های میلیاردی صدای همه را درآورد قانونی که تامین اجتماعی را به زانو درآورد جزئیات تازه از ارگان بازداشت کننده پسران کاظم صدیقی توئیت جنجالی رضا رشیدپور درباره بازداشت پسران کاظم صدیقی + عکس وزیر خارجۀ ایران می‌داند چگونه به زبان ترامپ سخن بگوید مذاکرات ایران و آمریکا در آستانه یک پیچ خطرناک / پاسخ ایران به بسته پیشنهادی آمریکا چیست؟ رئیس قوه قضاییه درباره قتل الهه حسین‌نژاد چه گفت؟ توییت جدید مسعود پزشکیان درباره حجاب: اجبار در حجاب مورد نارضایتی می‌شود کاظم صدیقی کیست؟ / از ماجرای تخلف پسران تا باغ هزار میلیاردی ازگل علاءالدین بروجردی: مدنی‌زاده نسبت به وزرای اقتصاد پیشین نمره بالایی می‌گیرد حضور مدنی زاده در کمیسیون انرژی مجلس گروسی: ایران باید فورا پاسخ معتبری درباره فعالیت هسته‌ای خود ارائه دهد اتهام‌زنی گروسی: ایران هنوز در حال تولید اورانیوم غنی‌شده با خلوص بالا است اولین واکنش صدیقی به دستگیری فرزندش گروسی خطاب به شورای حکام: آژانس در ورامین، مریوان و تورقوزآباد اورانیوم کشف کرده

زندگی تلخ زنی که به خاطر عشق پوشالی از خانه فرار کرد
  • 7 تیر 1403 ساعت: ۱:۰۱
  • شناسه : 7702
    بازدید 12
    0

    سپیده برای طلاق اقدام کرده است. او می‌گوید می‌خواهد از شوهرش جدا شود و تنها فرزندش را با نان حلال بزرگ کند. سپیده درباره زندگی مشترکش توضیح داده است. چند سال با شوهرت زندگی کردی؟ ۱۰ سال. حالا چرا می‌خواهی جدا شوی؟ چون می‌خواهم دخترم را با نان حلال بزرگ کنم، پدرش خلافکار است. مگر شغل […]

    پ
    پ

    سپیده برای طلاق اقدام کرده است. او می‌گوید می‌خواهد از شوهرش جدا شود و تنها فرزندش را با نان حلال بزرگ کند. سپیده درباره زندگی مشترکش توضیح داده است.

    چند سال با شوهرت زندگی کردی؟

    ۱۰ سال.

    حالا چرا می‌خواهی جدا شوی؟

    چون می‌خواهم دخترم را با نان حلال بزرگ کنم، پدرش خلافکار است.

    مگر شغل شوهرت چیست؟

    ماشین و موبایل دزدی خرید و فروش می‌کند.

    اگر چنین است چرا با چنین فردی ازدواج کردی؟

    وقتی با حامد ازدواج کردم ۱۶ ساله بودم. در واقع با او از خانه فرار کردم. عاشقش شده بودم و نمی‌توانستم زندگی‌ام را بدون او تصور کنم. پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد. یک روز با حامد تماس گرفتم و گفتم از خانه فرار کردم و دیگر برنمی‌گردم.

    مدتی با هم به جنوب رفتیم و آنجا زندگی کردیم. همان‌جا بود که فهمیدم خلافکار است اما کار از کار گذشته بود. دیگر به خانه پدرم برنگشتم. بعد هم پدرم رضایت داد و ازدواج کردیم.

    خانواده‌ات می‌دانند شغل شوهرت چیست؟

    پدرم می‌گفت حامد آدم درستی نیست ولی نمی‌گفت چرا. بعد از ازدواج ارتباطم با خانواده‌ام قطع شد تا پنج سال قبل که پدرم فوت کرد. من در گردابی افتاده بودم که نمی‌توانستم بیرون بیایم.

    وقتی شوهرت خلافکار است چرا باردار شدی؟

    ناخواسته باردار شدم و بچه به دنیا آمد. حامد گفت کار خلاف را کنار می‌گذارد. گفتم اگر این کار را نکنی می‌روم. من از آه مردم می‌ترسم. گفت قول می‌دهد اما یک ماه قبل متوجه شدم همچنان خلاف می‌کند.

    فکر می‌کردی در این مدت که خلاف را کنار گذاشته بود چه کار می‌کرد؟

    به من می‌گفت کارگر یک رستوران است ولی دروغ می‌گفت.

    حالا چطور می‌خواهی تنهایی بچه‌ات را بزرگ کنی؟

    کارگری می‌کنم. در خانه مادرم زندگی می‌کنم اما نان حرام به بچه‌ام نمی‌دهم. این‌طوری حامد هم راحت است. دیگر به او غر نمی‌زنم که چه می‌کنی.

     

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.