شنبه, ۱۱ مرداد , ۱۴۰۴ Saturday, 2 August , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 43568 تعداد نوشته های امروز : 26 تعداد اعضا : 24 تعداد دیدگاهها : 0×

اخبار روز:

هشدار هواشناسی؛ ماندگاری شدت هوای گرم در کشور تا ۵ روز آینده اختصاص ۱۰ فروند هواپیمای ایرباس برای انجام پروازهای فوق العاده به نجف فوری/ فرمان هسته‌ای ترامپ علیه روسیه صادر شد بیانیه حوزه علمیه قم: خون و مال ترامپ حلال است نبویان: واکنش قاطع ایران محاسبات راهبردی ناتو را تغییر داد دیدار وزیر دادگستری با خانواده های ۲ شهید اقتدار فومن تصاویر رهبر انقلاب و پزشکیان در پاکستان در آستانه سفر رئیس‌جمهور همایش سه ساله‌های حسینی در ورامین برگزار شد ترس و واهمه ۵۶ درصد از شهرک‌نشینان صهیونیست برای سفر به خارج مراسم گرامیداشت چهلمین روز شهادت «میلاد ملک» در مجن برگزار شد شهادت ۸۲ فلسطینی و زخمی شدن ده‌ها تن از بامداد جمعه تاکنون مراسم «سفره جهانی حضرت رقیه» در منطقه اسلام آباد شهر زنجان نامه رهبران دموکرات‌های مجلس نمایندگان آمریکا به ترامپ سفره مهربانی حضرت رقیه(س) در فیروزآباد با حضور کودکان اوتیسم و ایتام وزیر خارجه ترکیه: اسرائیل دنبال شکستن اراده فلسطینیان است عزاداری شهادت امام حسن مجتبی(ع) در قم

زندگی تلخ زنی که به خاطر عشق پوشالی از خانه فرار کرد
  • 7 تیر 1403 ساعت: ۱:۰۱
  • شناسه : 7702
    بازدید 17
    0

    سپیده برای طلاق اقدام کرده است. او می‌گوید می‌خواهد از شوهرش جدا شود و تنها فرزندش را با نان حلال بزرگ کند. سپیده درباره زندگی مشترکش توضیح داده است. چند سال با شوهرت زندگی کردی؟ ۱۰ سال. حالا چرا می‌خواهی جدا شوی؟ چون می‌خواهم دخترم را با نان حلال بزرگ کنم، پدرش خلافکار است. مگر شغل […]

    پ
    پ

    سپیده برای طلاق اقدام کرده است. او می‌گوید می‌خواهد از شوهرش جدا شود و تنها فرزندش را با نان حلال بزرگ کند. سپیده درباره زندگی مشترکش توضیح داده است.

    چند سال با شوهرت زندگی کردی؟

    ۱۰ سال.

    حالا چرا می‌خواهی جدا شوی؟

    چون می‌خواهم دخترم را با نان حلال بزرگ کنم، پدرش خلافکار است.

    مگر شغل شوهرت چیست؟

    ماشین و موبایل دزدی خرید و فروش می‌کند.

    اگر چنین است چرا با چنین فردی ازدواج کردی؟

    وقتی با حامد ازدواج کردم ۱۶ ساله بودم. در واقع با او از خانه فرار کردم. عاشقش شده بودم و نمی‌توانستم زندگی‌ام را بدون او تصور کنم. پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد. یک روز با حامد تماس گرفتم و گفتم از خانه فرار کردم و دیگر برنمی‌گردم.

    مدتی با هم به جنوب رفتیم و آنجا زندگی کردیم. همان‌جا بود که فهمیدم خلافکار است اما کار از کار گذشته بود. دیگر به خانه پدرم برنگشتم. بعد هم پدرم رضایت داد و ازدواج کردیم.

    خانواده‌ات می‌دانند شغل شوهرت چیست؟

    پدرم می‌گفت حامد آدم درستی نیست ولی نمی‌گفت چرا. بعد از ازدواج ارتباطم با خانواده‌ام قطع شد تا پنج سال قبل که پدرم فوت کرد. من در گردابی افتاده بودم که نمی‌توانستم بیرون بیایم.

    وقتی شوهرت خلافکار است چرا باردار شدی؟

    ناخواسته باردار شدم و بچه به دنیا آمد. حامد گفت کار خلاف را کنار می‌گذارد. گفتم اگر این کار را نکنی می‌روم. من از آه مردم می‌ترسم. گفت قول می‌دهد اما یک ماه قبل متوجه شدم همچنان خلاف می‌کند.

    فکر می‌کردی در این مدت که خلاف را کنار گذاشته بود چه کار می‌کرد؟

    به من می‌گفت کارگر یک رستوران است ولی دروغ می‌گفت.

    حالا چطور می‌خواهی تنهایی بچه‌ات را بزرگ کنی؟

    کارگری می‌کنم. در خانه مادرم زندگی می‌کنم اما نان حرام به بچه‌ام نمی‌دهم. این‌طوری حامد هم راحت است. دیگر به او غر نمی‌زنم که چه می‌کنی.

     

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.