پنجشنبه, ۹ مرداد , ۱۴۰۴ Thursday, 31 July , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 43266 تعداد نوشته های امروز : 268 تعداد اعضا : 24 تعداد دیدگاهها : 0×

اخبار روز:

بسته خبری نهم مرداد ماه استان کردستان ممنوعیت کاپوتاژ خودروهای سبک در مرز مهران؛زیرساخت های اربعین فراهم است طوفان با سرعت ۱۳۲ کیلومتر موجب تخریب شبکه برج مراقبت فرودگاه لامرد شد ملت ایران اهل تسلیم نیست؛ استقامت مردمی برخاسته از عقلانیت و معنویت رئیس جمهور، زنجان را به مقصد تهران ترک کرد اعزام کاروان درمانی و پزشکان شاهرود برای خدمت به زائران حسینی سیستم تصفیه آب مجتمع گلخانه ای دهملا راه اندازی شد قطارها در ۵۰ سال آینده چه ظاهری پیدا می‌کنند؟ کارمندان اپل چقدر حقوق می‌گیرند؟ توسعه راه‌های روستایی با حرکت جهادی بسیج سازندگی در قزوین گاف بزرگ اپل و تبلیغ رایگان برای سامسونگ در بدترین زمان ممکن تلاش برای التهاب‌آفرینی در کردستان توسط مزدوران رسانه‌ای اسرائیل راه‌حل ترامپ برای پایان یافتن بحران غزه سمت جدید محمود علوی در دولت پزشکیان مشخص شد عامل انتشار تصاویر خصوصی در اسلامشهر دستگیر شد حمله به دفتر روزنامه «نیویورک‌تایمز» بخاطر یک عکس

درخواست طلاق از زنی که می‌خواهد مثل مانکن زندگی کند
  • 20 تیر 1403 ساعت: ۷:۱۶
  • شناسه : 8931
    بازدید 16
    1

    سعید می‌گوید قصد دارد از همسرش جدا شود، چون دیگر پول ندارد! سعید و رعنا چهار سال قبل با هم ازدواج کردند و حالا سعید تصمیم به طلاق گرفته است، خواسته‌ای که رعنا هم با آن مخالف نیست. این مرد داستان زندگی‌اش را تعریف کرده است. *چطور با همسرت آشنا شدی؟ من وقتی مجرد بودم […]

    پ
    پ

    سعید می‌گوید قصد دارد از همسرش جدا شود، چون دیگر پول ندارد! سعید و رعنا چهار سال قبل با هم ازدواج کردند و حالا سعید تصمیم به طلاق گرفته است، خواسته‌ای که رعنا هم با آن مخالف نیست.

    این مرد داستان زندگی‌اش را تعریف کرده است.

    *چطور با همسرت آشنا شدی؟

    من وقتی مجرد بودم پارتی زیاد می‌رفتم. در جمع دوستانم با رعنا آشنا شدم و مدتی با هم دوست بودیم و بعد ازدواج کردیم.

    *پس زندگی عاشقانه شروع شد؟

    بله، من واقعاً عاشق این دختر بودم و در آن زمان اصلاً فکر نمی‌کردم که ممکن است یک روز او را دوست نداشته باشم.

    *چرا این زندگی به بن‌بست رسید؟

    چون کم‌کم فهمیدم رعنا آدم زندگی من نیست. من آرامش می‌خواستم. زنی می‌خواستم که کنارش احساس خوبی داشته باشم. من مانکن نمی‌خواهم.

    *مگر همسرت مانکن است؟

    همسر من دوست دارد مثل مانکن‌ها زندگی کند. در چهار سالی که ما با هم زندگی کردیم یک بار با هم شام درست نخوردیم، چون رعنا ساعت هفت عصر به بعد چیزی نمی‌خورد. او همیشه غذای رژیمی‌ مخصوص خودش را می‌خورد. همیشه ورزش می‌کند، حتی در روزهای تعطیل. با من مسافرت نمی‌رود، چون نگران است خوابش به هم بخورد و پوستش خراب شود. یا اینکه نتواند روتین ورزشی‌اش را انجام دهد. آنقدر به صورت و بدنش ژل و بوتاکس تزریق کرده که اصلاً شبیه روزهای اولش نیست. من هر روز با یک چهره روبه‌رو می‌شوم. این کارهای همسرم واقعاً من را عصبی کرده است.

    *قبلاً هم همین‌قدر مساله حاد بود؟

    من یک شرکت ساختمانی دارم، البته ما چند شریک هستیم و وضعیت مالی خوبی داشتم. رعنا یک کارت بانکی داشت و من هیچ‌وقت از او نمی‌پرسیدم چرا اینقدر پول خرج می‌کند، اما حالا دیگر تصمیم گرفتم جلوی این کارها را بگیرم و به رعنا گفتم دیگر پول ندارم. رعنا هم قبول کرده از من جدا شود. او با پول من تا جایی که قدرت داشت به روح و روان من ضربه زد.

    *فکر نمی‌کنی همسرت به روان‌پزشک نیاز دارد؟

    چند بار با یک دکتر صحبت کردم اما زنم قبول نمی‌کند پیش دکتر برود. او می‌گوید این سبک زندگی را دوست دارد و نمی‌خواهد چیزی را تغییر دهد. او آرزو دارد مانکن باشد اما من همسرم می‌خواهم، مانکن نمی‌خواهم.

    *واقعاً دیگر همسرت را دوست نداری؟

    مگر می‌شود آدم همسرش را دوست نداشته باشد. من می‌دانم این طلاق عوارض سنگینی برای من خواهد داشت اما ادامه این زندگی لطمه‌های شدیدتری می‌زند.

    *نمی‌خواهی بیشتر فکر کنی؟

    من سه سال است دارم فکر می‌کنم. رعنا فقط خودش را به طور مرتب به تیغ جراحی زیبایی نمی‌دهد حالا کار به من رسیده و می‌گوید من هم باید جراحی کنم. به من می‌گوید دماغت را عمل کن و مو بکار. من آدم این کارها نیستم.

     

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.