به گزارش اقتصاد آنلاین ، روزنامه هم میهن نوشت: عکس را که دیدم گمان کردم زبانم لال زلزله آمده است. اما نه! شهر در امن و امان است و خبری از هیچ بلیه طبیعی در تهران نیست.
وضعیت اسفناک این آوارگان در حقیقت صف انتظار برای دریافت ویزای چین است. تا آنجا که ما میدانیم بیشتر افرادی که به کشور دوست و برادر چین سفر میکنند، مقصودشان از سفر، تجارت است.
ممکن است در این بین توریست و دانشجو و… هم باشد. اما از روی کفخوابی خیابان و فیلمهای منتشرشده از وضعیت عجیب این روزهای سفارت چین در تهران مشخص است که پای پول در میان است. نمیخواهم بگویم پول چرک کف دست است و ادای درویشی دربیاورم. تجارت کردن خوب است بر منکرش لعنت. اما تجارت کردن آداب دارد. تاریخ و ادبیات ما پر است از قصههایی که راه و رسم تجارت را یادمان دادهاند.
تا جایی که ما خواندهایم تجار همیشه مورد احترام بودند و این فروشنده است که باید جور خریدار را بکشد. هی میخواهم خودم را دلداری بدهم بگویم حکما تقاضا آنقدر زیاد است که عرضه به چنین روزی افتاده است. با این حال همین که دوباره چشمم به عکس و فیلمها میافتد، دوست دارم بنویسم گور پدر ویزایی که بخواهد با این حقارت صادر شود. اما نه این چه حرفی است.
کسی چه میداند، شاید کار این بندههای خدا گیر همین ویزا باشد. شاید جنسی خریده باشند و مشتریشان معطل معاملهای است که یکطرفش روی زمین و هوا مانده. شاید دانشجویی است که کلاسهایش شروع شده. شاید معشوقی است که پی عشقاش میگردد و… حالا که به اینجای کار رسیدهام به این فکر میکنم که نمیشد این جماعت خیلی محترم اسمهایشان را روی برگهای مینوشتند و سر موقع به سفارت مراجعه میکردند.
نمیشد کسی اپلیکیشن نوبتدهی ریلیز کند و بساط این نکبت را برچیند. اصلاً طرف چینی که میبیند این همه ارباب رجوع دارد چرا فکری نمیکند؟ اگر عین خیالش نیست چرا وزارت خارجه به قضیه ورود نمیکند و سفیر را نمیخواند که فکری به حال این اوضاع بلبشو کند. توجه کنید که صدی نود مردمی که با این وضع در صف انتظار ایستادهاند مهاجر و پناهنده و… نیستند.
کفِ کفِ ماجرا این است که این مردم قرار است به چین بروند و پول خرج کنند و برگردند. یک نفر باید به طرف چینی بگوید آداب مهماننوازی که هیچ، لااقل آداب مشتریمداری نگه دارید.
ثبت دیدگاه