شنبه, ۱۱ مرداد , ۱۴۰۴ Saturday, 2 August , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 43795 تعداد نوشته های امروز : 253 تعداد اعضا : 24 تعداد دیدگاهها : 0×

اخبار روز:

رشد ۶۵ درصدی اعتبارات شهرداری‌های کردستان بابایی: امنیت امروز ما مرهون خون شهیدانی چون فلاحی است حوزه‌های علمیه باید آرایش جنگی بگیرند؛ راه‌اندازی قرارگاه جنگ ترکیبی انتخاب شریفه رئیسی شاعر سیریکی در جشنواره ملی شعر قدسیان وقوع دو حادثه پیاپی در ورودی نایسر سنندج هشت مصدوم برجای گذاشت پیشگامی دانشجویان مکتب شهید سلیمانی برای خدمت به زائرین اربعین در نجف طلوع «آفتاب مهربانی» از رادیو کرمان ورود موج گرمای شدید به ۱۱ استان؛ هشدار بارش‌های موسمی و خطر سیلاب اعلام آمادگی شرکت برق برای پرداخت خسارت‌های ناشی از حوادث آتش‌سوزی هشدار علی ربیعی: به تنظیمات کارخانه برنگردیم آیا دوباره جنگ می‌شود؟ عملکرد شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی امیدبخش و وحدت‌آفرین است آخرین وضعیت مذاکرات ایران و آمریکا و مذاکرات هسته‌ای مدیر اداره آمار کار آمریکا قربانی توهم توطئه ترامپ! بازگشت در سکوت؛ آیت‌الله صدیقی و آزمون دوباره اعتماد عمومی! موکب عشایر ایل ذوله کرمانشاه در مسیر زائران اربعین حسینی

زندگی تلخ زنی که به خاطر عشق پوشالی از خانه فرار کرد
  • 7 تیر 1403 ساعت: ۱:۰۱
  • شناسه : 7702
    بازدید 18
    0

    سپیده برای طلاق اقدام کرده است. او می‌گوید می‌خواهد از شوهرش جدا شود و تنها فرزندش را با نان حلال بزرگ کند. سپیده درباره زندگی مشترکش توضیح داده است. چند سال با شوهرت زندگی کردی؟ ۱۰ سال. حالا چرا می‌خواهی جدا شوی؟ چون می‌خواهم دخترم را با نان حلال بزرگ کنم، پدرش خلافکار است. مگر شغل […]

    پ
    پ

    سپیده برای طلاق اقدام کرده است. او می‌گوید می‌خواهد از شوهرش جدا شود و تنها فرزندش را با نان حلال بزرگ کند. سپیده درباره زندگی مشترکش توضیح داده است.

    چند سال با شوهرت زندگی کردی؟

    ۱۰ سال.

    حالا چرا می‌خواهی جدا شوی؟

    چون می‌خواهم دخترم را با نان حلال بزرگ کنم، پدرش خلافکار است.

    مگر شغل شوهرت چیست؟

    ماشین و موبایل دزدی خرید و فروش می‌کند.

    اگر چنین است چرا با چنین فردی ازدواج کردی؟

    وقتی با حامد ازدواج کردم ۱۶ ساله بودم. در واقع با او از خانه فرار کردم. عاشقش شده بودم و نمی‌توانستم زندگی‌ام را بدون او تصور کنم. پدرم با ازدواج ما مخالفت کرد. یک روز با حامد تماس گرفتم و گفتم از خانه فرار کردم و دیگر برنمی‌گردم.

    مدتی با هم به جنوب رفتیم و آنجا زندگی کردیم. همان‌جا بود که فهمیدم خلافکار است اما کار از کار گذشته بود. دیگر به خانه پدرم برنگشتم. بعد هم پدرم رضایت داد و ازدواج کردیم.

    خانواده‌ات می‌دانند شغل شوهرت چیست؟

    پدرم می‌گفت حامد آدم درستی نیست ولی نمی‌گفت چرا. بعد از ازدواج ارتباطم با خانواده‌ام قطع شد تا پنج سال قبل که پدرم فوت کرد. من در گردابی افتاده بودم که نمی‌توانستم بیرون بیایم.

    وقتی شوهرت خلافکار است چرا باردار شدی؟

    ناخواسته باردار شدم و بچه به دنیا آمد. حامد گفت کار خلاف را کنار می‌گذارد. گفتم اگر این کار را نکنی می‌روم. من از آه مردم می‌ترسم. گفت قول می‌دهد اما یک ماه قبل متوجه شدم همچنان خلاف می‌کند.

    فکر می‌کردی در این مدت که خلاف را کنار گذاشته بود چه کار می‌کرد؟

    به من می‌گفت کارگر یک رستوران است ولی دروغ می‌گفت.

    حالا چطور می‌خواهی تنهایی بچه‌ات را بزرگ کنی؟

    کارگری می‌کنم. در خانه مادرم زندگی می‌کنم اما نان حرام به بچه‌ام نمی‌دهم. این‌طوری حامد هم راحت است. دیگر به او غر نمی‌زنم که چه می‌کنی.

     

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.