جمعه, ۱۳ تیر , ۱۴۰۴ Friday, 4 July , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 33825 تعداد نوشته های امروز : 291 تعداد اعضا : 24 تعداد دیدگاهها : 0×

اخبار روز:

دولت چگونه باید بازار پس از جنگ را مدیریت کند؟ الزام دانشگاه‌ها به تامین اسکان اساتیدی که منزلشان آسیب دیده است عزاداری هشتمین روز از ماه محرم ایرانی‌ها در حرم حضرت عباس(ع) «یوم العباس» در زنجان تخصیص ۲۰ هزار میلیارد تومان اعتبارات محرومیت‌زدایی در کشور «لبیک یا خامنه‌ای»و«حید ر حیدر»در مراسم «یوم‌العباس» حسینیه اعظم زنجان عزاداری دهه اول محرم در هیئت ورزشکاران ری آتش سوزی اثر طبیعی ملی آبشار شوی دزفول مهار شد ثبت تصویر ۳ قلاده یوزپلنگ آسیایی در محدوده پارک ملی توران شاهرود نجات لنج تجاری غرق‌شده در اسکله دیر مدیرعامل ارتباطات زیرساخت: با هیچ انجمنی برای دریافت «لیست سفید» هماهنگی نکرده‌ایم فیلترینگ، گذرگاه امن نفوذ ضدامنیتی دشمن معاون وزیر ارتباطات: با اینترنت طبقاتی مخالفیم / اینترنت طبقاتی یعنی تبعیض ایده ساخت شهرهای موشکی ایران را چه کسی مطرح کرد؟+ عکس استفاده اسرائیل از این هوش مصنوعی برای عملیات نظامی-تروریستی هشتمین سوگواره نمایشی «فانوس اشک» در قزوین برگزار می‌شود

ماجرای منبر برای یک هیئت بی‌صدا!
  • 13 تیر 1404 ساعت: ۱۵:۲۶
  • شناسه : 89954
    بازدید 4
    1

    شاید برای همه سوال باشد که ناشنوایان برای سید و سالار شهیدان چگونه عزاداری می‌کنند. مسئول بنیاد هدایت در یادداشتی خواندنی چگونگی شکل گیری این هیئت را ترسیم کرده است.

    ارسال توسط :
    پ
    پ

    به گزارش خبرگزاری مهر، حجت‌الاسلام میرمحمدیان، مسئول بنیاد هدایت روایت خواندنی و شیرین از منبری برای یک هیئت بی‌صدا نوشت؛ روایتی خواندنی از جذبه‌ی محبت ارباب ما برای ناشنوایان. متن این یادداشت به شرح زیر است:

    رضا اژدرمحمدی، اهل و ساکن مشهد بود و پدر و مادرش هر دو ناشنوا. می‌گفت: هر محرم که می‌رسید، اندوه محرومیت از شنیدن شور و شوق عزاداری رو توی چهره پدر و مادرم می‌دیدم. غرق در سکوت بودن و این غصه، کم‌کم به دغدغه من تبدیل شد.

    با اینکه دانشجو بودم اما همین دغدغه من رو به سمت حوزه علمیه برد. پدر و مادرم انتظار هر اتفاق عجیبی را داشتن جز اینکه من بخواهم از دانشگاه انصراف بدهم. خیلی سخت بود بپذیرند من بعد از دو سال تحصیل در رشته عمران، بخوام دانشگاه رو رها کنم.

    وقتی گفتم: تصمیم گرفتم برای ناشنوایان کاری کنم، خودشون رو سرزنش می‌کردن و می‌گفتن: «چه اشتباهی کردیم! کاش تو رو وارد هیئت ِ خودمون نمی‌کردیم»

    توی این مسیر با حاج‌آقا مهدی ظریفی که او هم پدر و مادری ناشنوا داشت رفیق شدم و با هم، زبان اشاره یاد گرفتیم.

    کم‌کم، روضه‌ها و نوحه‌ها رو به زبان اشاره ترجمه کردیم، به لطف خدا هیئت ی اختصاصی برای ناشنوایان برپا شد و حالا با گذشت ۱۰ سال از آن روزها، پدر و مادرم، نه تنها ناراضی نیستن بلکه اصلی‌ترین مشوق و پشتیبان من شدند.

    آن سال‌ها یک نفر جملات سخنران رو برای جمع ترجمه می‌کرد اما حالا ما با زبان اشاره و بی‌واسطه سخنرانی می‌کنیم و تأثیر خیلی بهتری دارد.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.