زمانی که مادرم باردار بود، پزشک به او گفته بود که احتمال زیادی وجود دارد که فرزندش را به سلامت به دنیا نیاورد. مادرم با دلنگرانی و افسردگی، به مراسم شب عروسی حضرت قاسم پناه برد. در آن شب، مادرم از یکی از سینیها سیبی برداشت و نذر کرد که اگر پسرش به سلامت به دنیا آمد، نامش را قاسم بگذارد. از آن زمان، هر سال در هشتم ماه محرم، شبهنگام، مادرم با عبای مشکی بر سر و سینیای زیبا، رنگین و معطر بر روی سر، به سمت خانهای که مراسم روضهخوانی و سینیگردانی در آن برگزار میشود، حرکت میکند.
این مراسم با خاموش شدن چراغها آغاز میشود و سینیها در تاریکی غلیظ و با سوسوی شمعها میچرخند. زنان حلقه میزنند و سینیها را با صدای کل میگردانند. من که اغلب همراه مادرم به این مراسم میرفتم، یک شمع از سینیمان را نشان میکردم و با چشم، گردش سینیام را تعقیب میکردم. گاهی هم در عبای مادرم قایم میشدم و با او میچرخیدم.
این مراسم زیبا و معنادار نه تنها یادآور شهادت حضرت قاسم است، بلکه نمادی از ایمان و اعتقاد مردم به معجزات و برکات این شب مقدس است.
ثبت دیدگاه