جمعه, ۱۳ تیر , ۱۴۰۴ Friday, 4 July , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 33757 تعداد نوشته های امروز : 225 تعداد اعضا : 24 تعداد دیدگاهها : 0×

اخبار روز:

قابل توجه صاحبان حساب در بانک سپه | اطلاعیه منتشر شد میزان حقوق کارمندان در روزهای جنگ مشخص شد پرچم بالای ایران در نمایشگاه مواد غذایی استانبول دانشگاه صنعتی شریف در میان دانشگاه‌های برتر کشور جزئیات بیست و سومین آزمون ملی دانش آموختگان دندانپزشکی خارج از کشور تسلیت وزیر علوم برای درگذشت قرآن پژوه نامدار نحوه برگزاری مصاحبه مجازی دکتری تخصصی سال ۱۴۰۴ دانشگاه آزاد اعلام شد ایلامی‌ها در جمعه «خشم و نصر» کفن پوش به میدان آمدند طواف و تشییع پیکر مطهر سرلشکر شهید ایزدی در حرم بانوی کرامت ذکر خدا و تلاوت قرآن از نشانه‌های دستیابی به محبت الهی است حضور جوانان در مراسم عزاداری نشانه‌ای از بیداری نسل جدید است باد و گردوخاک و کاهش دما در راه اصفهان نسل مقاومت میراث‌داران حسینی هستند رونمایی ایران از اولین جنگنده چینی J-۱۰C زیباکلام: خبری از حمله مجدد به کشور نیست ادعای جدید اسرائیل: علیه ایران اقدامی نکنیم در آینده بهای سنگینی خواهیم پرداخت

ماجرای منبر برای یک هیئت بی‌صدا!
  • 13 تیر 1404 ساعت: ۱۵:۲۶
  • شناسه : 89954
    بازدید 3
    1

    شاید برای همه سوال باشد که ناشنوایان برای سید و سالار شهیدان چگونه عزاداری می‌کنند. مسئول بنیاد هدایت در یادداشتی خواندنی چگونگی شکل گیری این هیئت را ترسیم کرده است.

    ارسال توسط :
    پ
    پ

    به گزارش خبرگزاری مهر، حجت‌الاسلام میرمحمدیان، مسئول بنیاد هدایت روایت خواندنی و شیرین از منبری برای یک هیئت بی‌صدا نوشت؛ روایتی خواندنی از جذبه‌ی محبت ارباب ما برای ناشنوایان. متن این یادداشت به شرح زیر است:

    رضا اژدرمحمدی، اهل و ساکن مشهد بود و پدر و مادرش هر دو ناشنوا. می‌گفت: هر محرم که می‌رسید، اندوه محرومیت از شنیدن شور و شوق عزاداری رو توی چهره پدر و مادرم می‌دیدم. غرق در سکوت بودن و این غصه، کم‌کم به دغدغه من تبدیل شد.

    با اینکه دانشجو بودم اما همین دغدغه من رو به سمت حوزه علمیه برد. پدر و مادرم انتظار هر اتفاق عجیبی را داشتن جز اینکه من بخواهم از دانشگاه انصراف بدهم. خیلی سخت بود بپذیرند من بعد از دو سال تحصیل در رشته عمران، بخوام دانشگاه رو رها کنم.

    وقتی گفتم: تصمیم گرفتم برای ناشنوایان کاری کنم، خودشون رو سرزنش می‌کردن و می‌گفتن: «چه اشتباهی کردیم! کاش تو رو وارد هیئت ِ خودمون نمی‌کردیم»

    توی این مسیر با حاج‌آقا مهدی ظریفی که او هم پدر و مادری ناشنوا داشت رفیق شدم و با هم، زبان اشاره یاد گرفتیم.

    کم‌کم، روضه‌ها و نوحه‌ها رو به زبان اشاره ترجمه کردیم، به لطف خدا هیئت ی اختصاصی برای ناشنوایان برپا شد و حالا با گذشت ۱۰ سال از آن روزها، پدر و مادرم، نه تنها ناراضی نیستن بلکه اصلی‌ترین مشوق و پشتیبان من شدند.

    آن سال‌ها یک نفر جملات سخنران رو برای جمع ترجمه می‌کرد اما حالا ما با زبان اشاره و بی‌واسطه سخنرانی می‌کنیم و تأثیر خیلی بهتری دارد.

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.