شنبه, ۱۷ خرداد , ۱۴۰۴ Saturday, 7 June , 2025 ساعت تعداد کل نوشته ها : 28712 تعداد نوشته های امروز : 238 تعداد اعضا : 24 تعداد دیدگاهها : 0×

اخبار روز:

دشمن قدیمی بورس معرفی شد | پیش بینی مهم برای تمام سهامداران تنها راه نجات بازنشستگان بازگشت این بانک است تسهیلات ارزی بلعیده شد ؛ خبری از بازگشت نیست! حذف مالیات ارزش افزوده یک کالای وارداتی با بخشنامه گمرک سایۀ اجاره‌ای‌ها از سر اقتصاد ایران کم می‌شود توضیح دانشگاه علامه درباره ادعای بیرون‌کردن دانشجویان از مسجد دانشگاه بستر راه‌اندازی پایانه صادراتی دام زنده در کرمانشاه وجود دارد مهلت انتخاب رشته آزمون کارشناسی ارشد سال ۱۴۰۴ تا ۲۰ خرداد تمدید شد نظارت کامل دامپزشکی کرمانشاه بر ذبح دام‌های قربانی در عید قربان هوش مصنوعی، برگ برنده‌ی سامسونگ در گلکسی اس25 Edge / چرا خبری از باتری سیلیکون-کربنی نیست؟ آمریکا با این شرط ایران موافقت می کند علی مطهری: می توان الهه مظلوم را شهید نامید وزارت خارجه آمریکا: زمان برای ایران رو به پایان است پیکسل ۶a باز هم در اثر گرمای شدید باتری منفجر شد ترامپ: اولویت من چین، روسیه و ایران است نه ایلان ماسک زمان وعده صادق ۳ نزدیک است

دل نوشته‌ همسر کیومرث پوراحمد: ساعت‌ و تقویم می‌گویند از رفتن تو یک سال گذشته
  • 18 فروردین 1403 ساعت: ۱۲:۲۹
  • شناسه : 367
    بازدید 17
    1

    همسر کیومرث پوراحمد به مناسبت سالگرد درگذشت همسرش نوشت: برای قلب سوگوار من اما زمان دیگر آن مفهوم خطی مرتب و منظمی نیست که ثانیه‌ها را یکی پس از دیگری پشت هم قطار می‌کند تا روز و شب و زمستان و بهار شوند. زمان به یک حجم کشسان قیرگون بدل شده- شبیه یک سیاهچاله- و […]

    پ
    پ

    همسر کیومرث پوراحمد به مناسبت سالگرد درگذشت همسرش نوشت:

    برای قلب سوگوار من اما زمان دیگر آن مفهوم خطی مرتب و منظمی نیست که ثانیه‌ها را یکی پس از دیگری پشت هم قطار می‌کند تا روز و شب و زمستان و بهار شوند. زمان به یک حجم کشسان قیرگون بدل شده- شبیه یک سیاهچاله- و مرا در گرداب هایلی‌ فرو برده که در آن، لحظه‌هایم انگار جلو نمی‌روند، پای لنگ ثانیه‌ها به پای هم‌ گره می‌خورند، دقیقه‌ها به روی هم می‌غلتند، زمین می‌خورند و در برزخی بی‌رحم سرگردانند.‌ در یک شب طولانی. «شب‌ یلدا».

    و من از وقتی رفته‌ای، روزی صدبار لحظه رفتن تو را در همین بی‌زمانی زیسته‌ام. در این اقیانوسِ از کران تا کران درد که استخوان‌هایم را زیر امواج مهیبش خرد کرده است. تخته‌پاره‌ای شده‌ام شناور در دریای طوفانی خاطراتت؛ خاطراتی که هر لحظه یادم می‌آورند که زندگی چقدر می‌تواند بی‌رحم باشد.

    کیو جانم «تمام لحظه‌های سعادت می‌دانستند که دست‌های تو ویران خواهد شد» و من نمی‌دانستم. چطور باید گمان می‌بردم که دست ویرانگر تقدیر روزی مرا از بالای ابرهای خوشبختی این چنین به حضیض تیره‌روزی خواهد افکند؟

    کیو جان من هنوز جرئت نکرده‌ام به وسایلت، به لباس‌هایت‌ دست بزنم. حوله‌ات هنوز پشت در حمام آویزان است و من هربار که از آنجا رد می‌شوم دلم پایین می‌ریزد. کتاب‌هایت را دست نزده‌ام و فکر می‌کنم شاید این‌طور بشود حداقل حضورت را در امتداد شعور حیاتی که تو را به آن‌ها دوخته احساس کنم.

    کیو جانم، در این تقویم جدید من، که زمان مفهوم خطی‌اش را از دست داده، تو گاهی زنده می‌شوی و قامت بلندت در خم پیچی از این زمان مدوّر پدیدار می‌شود. می‌آیی و دستم را می‌گیری و می‌نشانی جلوی صفحه نمایش تا با هم فیلم ببینیم. مثل تمام این سال‌ها. سال‌هایی که من در کنار تو خوشبخت بودم و «عروس خوشه‌های اقاقی».

    کیو جان من بی تو بلد نیستم زندگی کنم. لنگم، کورم، فلجم. این اندوه بی‌پایان امان نمیدهد. «من سردم است، من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد»

    کیو جان، «ای یار ای یگانه‌ترین یار آن شراب مگر چند ساله بود؟»

    مهرانه ربی

    ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۳

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.