در سیاست خارجی آمریکا، احزاب کشور، قدرتی ندارند/ چرا پرداختن به برنامه‌های رسمی ریاست‌جمهوری اشتباه است؟

رؤسای جمهور در زمینه سیاست خارجی آزادی عمل زیادی دارند و ملزم به اجرای آنچه که برای پیروزی در یک کارزار یا با هدف جذب کمک‌های مالی نوشته شده، نیستند. رؤسای جمهوری نمی‌توانند خواسته‌های اهداکنندگان بزرگ یا دیگر گروه‌های ذینفع را به‌کلی نادیده بگیرند، اما ملزم به رعایت آنها نیستند، به‌ویژه در اوایل دوره خود، زمانی که نیازی به نگرانی در مورد انتخاب دوباره ندارند.

استفن والت Stephen M. Walt در فارین پالیسی در 26 اوت 2024 مقاله ای نوشت که ترجمه آنرا می خوانید:

احزاب جمهوری‌خواه و دموکرات ایالات متحده، نامزدهای ریاست‌جمهوری خود را انتخاب کردند. به عنوان بخشی از این فرآیند، آنها همچنین بیانیه‌های رسمی – اصطلاحا برنامه‌هایی حزبی – را منتشر کرده‌اند که بیانگر مواضع و پیشنهاداتشان در صورت پیروزی در انتخابات نوامبر است. شاید وسوسه شوید که آنها را مرور کنید تا نشانه‌هایی از چگونگی حکومت ترامپ/ ونس یا هریس/والز پیدا کنید، اما پس از خواندن هر دو، توصیه من به شما این است: زحمت نکشید. حداقل در مورد سیاست خارجی، هیچ‌یک از این اسناد اطلاعات زیادی درباره آنچه که در سال ۲۰۲۵ و پس از آن انتظارش می‌رود، ارائه نمی‌دهد.

البته، این دو سند کاملاً متفاوت هستند. برنامه جمهوری‌خواهان یک آشفتگی کلامی به سبک ترامپ است که بیشتر شبیه یکی از توئیت‌های نامفهوم اوست – که به طرز عجیبی با حروف بزرگ نوشته شده- تا بیان یک برنامه جدی، چه برسد به یک نقشه راه برای حکومت‌داری یا مدیریت روابط با دیگر کشورها. این سند بیشتر به موضوعات آشنایی اشاره می کند که سرشار از ناخرسندی های اوست اما به قدری مبهم است که بی‌فایده می‌نماید و احتمالاً این همان هدف اصلی آن است. این سند معادل سیاسی یکی از آن تبلیغات قدیمی برای دانشگاه ترامپ است: یک حقه‌بازی.

در مقابل، برنامه دموکرات‌ها طولانی، جدی، فن‌سالارانه و تا حدی کسل‌کننده است و وعده‌هایش بیشتر از آنی است که هر رئیس‌جمهوری بتواند پیاده کند. این سند یک ارزیابی خوش‌بینانه از دستاوردهای سیاست خارجی جو بایدن ارائه می‌دهد و نکات مثبت (مانند بهبود روابط با متحدان) را برجسته کرده، تلاش می‌کند تا نحوه مدیریت مسائل اوکراین و غزه را به شکل مثبتی جلوه دهد. در این سند به اندازه کافی محتوا وجود دارد که شایسته توجه باشد اما این واقعیت را تغییر نمی‌دهد که اطلاعات زیادی در مورد آنچه که هریس در صورت انتخاب شدن انجام خواهد داد، ندارد.

پس چگونه می‌توانیم این اسناد را تفسیر کنیم؟ برای شروع، مهم است که بدانیم یک برنامه حزبی چیست و چگونه محل بحث و گفتگو قرار می‌گیرد. این برنامه‌ها بیشتر بازتابی از این واقعیت هستند که چه کسانی قدرت سیاسی کافی در داخل حزب دارند تا دیدگاه‌های خود را در این اسناد مکتوب کنند. در مورد حزب جمهوری‌خواه، برنامه سال ۲۰۲۴ آن، نشان‌دهنده کنترل تقریباً کامل ترامپ بر چیزی است که زمانی یک سازمان سیاسی پرافتخار و اصولگرا بود.

در مورد دموکرات‌ها، سند آنها تعهدات اصلی سیاست خارجی گروه‌های ذی‌نفع و ذینفعان کلیدی – به ویژه اهداکنندگان بزرگ – را بازتاب می دهد، به همین دلیل تلاش می‌کند تا عملکرد متناقض بایدن را به شکل مثبتی جلوه دهد و سیاست‌های تجاری ای را  مردود می شمارد که "اجازه داد مشاغل طبقه متوسط به خارج منتقل شوند، زنجیره‌های تأمین ما را تضعیف کردند، به مدیران اجرایی شرکت‌ها پاداش دادند - به جای اینکه ارزش کارگران را بشناسند- و نتوانستند رشد اقتصادی فراگیر ایجاد کنند." این سند در حالی که "جنگ‌های بی پایان" را رد می‌کند، همچنان دنیایی را به تصویر می‌کشد که در آن هر منطقه‌ای حیاتی است و اصرار دارد که ایالات متحده "باید به رهبری در صحنه جهانی ادامه دهد." این را می‌توان هژمونی کمرنگ لیبرالی نامید.

پس چرا نباید این بیانیه‌ها را جدی بگیرید؟ نخستین و آشکارترین دلیل این است که رؤسای جمهور در زمینه سیاست خارجی آزادی عمل زیادی دارند و ملزم به اجرای آنچه که برای پیروزی در یک کارزار یا با هدف جذب کمک‌های مالی نوشته شده، نیستند. رؤسای جمهوری نمی‌توانند خواسته‌های اهداکنندگان بزرگ یا دیگر گروه‌های ذینفع را به‌کلی نادیده بگیرند، اما ملزم به رعایت آنها نیستند، به‌ویژه در اوایل دوره خود، زمانی که نیازی به نگرانی در مورد انتخاب دوباره ندارند. آنها برای تصویب بودجه و تأیید برنامه‌های داخلی خود به حمایت در کنگره نیاز خواهند داشت، اما آنچه یک رئیس‌جمهور در سیاست خارجی و دفاعی انجام می‌دهد، عمدتاً به خود او بستگی دارد.

برنامه‌های حزبی نیز گمراه‌کننده هستند زیرا وعده‌های بیش از حدی می‌دهند و کمتر از آنچه وعده داده‌اند را عملی می‌کنند

علاوه بر این، تصمیمات کلیدی سیاست خارجی توسط کمیته برنامه‌ریزی، افراد قدرتمند حزبی در کنگره، یا فرمانداران برجسته و رئیس حزب اتخاذ نخواهند شد. بلکه این تصمیمات توسط یک حلقه داخلی کوچک از مشاوران و منصوبین گرفته می‌شوند که عمدتاً به دلیل وفاداری به رئیس‌جمهور و سازگاری با دیدگاه جهانی او انتخاب شده‌اند. به عنوان مثال، سناتور برنی سندرز به بایدن در انتخابات ۲۰۲۰ کمک کرد اما هیچ‌یک از نزدیکان او در دولت بایدن به مشاغل مهمی دست نیافتند و دیدگاه‌های او در مورد سیاست خارجی به طور مداوم نادیده گرفته شد. درست است که باراک اوباما، رئیس‌جمهور سابق، در سال ۲۰۰۹ سعی کرد با منصوب کردن رقیب سابق خود، هیلاری کلینتون، به عنوان وزیر امور خارجه حزب را متحد کند، اما او کارهای زیادی به کلینتون واگذار نکرد و در عوض بر مشاوران کاخ سفید و شورای امنیت ملی خود برای اتخاذ و اجرای تصمیمات عمده سیاست خارجی تکیه داشت.

سوم، استدلال‌ها و مواضعی که در برنامه حزبی، خیلی خوب به نظر می‌رسند و در یک کمپین انتخاباتی موثر واقع می‌شوند، اغلب پس از پایان انتخابات و روی کار آمدن دولت جدید، متفاوت به نظر می‌رسند. به عنوان مثال، در طول کمپین ۱۹۹۲، بیل کلینتون، نامزد دموکرات، بارها از رئیس‌جمهور وقت جورج اچ. دابلیو. بوش به دلیل نادیده گرفتن نقض حقوق بشر در چین انتقاد کرد اما پس از ورود به کاخ سفید دریافت که اهرم نفوذ او بر پکن محدود است و منطقی‌تر است که این مسئله را نادیده بگیرد. به همین ترتیب، برنامه حزب دموکرات در سال ۲۰۲۰ به شدت از وابستگی ترامپ به تعرفه‌ها و خروج او از توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ با ایران انتقاد کرد، اما بایدن بسیاری از محدودیت‌های اقتصادی دوران ترامپ را حفظ کرد و هرگز وعده انتخاباتی خود برای بازگشت به برنامه جامع اقدام مشترک با تهران را عملی نکرد.

برنامه‌های حزبی نیز گمراه‌کننده هستند زیرا وعده‌های بیش از حدی می‌دهند و کمتر از آنچه وعده داده‌اند را عملی می‌کنند. این برنامه‌ها فهرستی از آرزوهایی هستند که یک حزب می‌خواهد شما را متقاعد کند که به آنها دست خواهد یافت، بنابراین تمام موانع سیاسی را که اجرای این اهداف را دشوار می‌کنند، کم‌اهمیت جلوه می‌دهند یا به‌کلی نادیده می‌گیرند. همان‌طور که اشاره شد، اگرچه رؤسای جمهور در اجرای سیاست خارجی، اختیار فردی قابل‌توجهی دارند اما همچنان باید با بوروکراسی‌های جاافتاده (به‌ویژه در وزارت دفاع) و فشار از سوی گروه‌های ذینفع، لابی‌ها و رسانه‌ها، از جمله حزب مخالف، مقابله کنند. از آنجا که زمان و سرمایه سیاسی محدود است، برخی از اهداف بلندپروازانه مندرج در برنامه حزبی ناگزیر به حاشیه رانده می‌شوند، اگر نگوییم به‌طور کامل کنار گذاشته می‌شوند.

اما مهم‌ترین دلیل برای اینکه برنامه‌های حزبی را (تا حد زیادی) نادیده بگیرید این است که هیچ کمپینی نمی‌تواند پیش‌بینی کند که پس از به قدرت رسیدن نامزدش چه اتفاقاتی خواهد افتاد یا به قول هارولد مک‌میلان، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا، وقتی از او پرسیدند که چه چیزی سیاستمداران را بیشتر به چالش می‌کشد، گفت: "رخدادها، فرزندم، رخدادها." ایالات متحده بسیار قدرتمند است اما همچنان تنها بازیگر مهم جهانی نیست و همیشه رویدادهای غیرمنتظره رخ می‌دهند. جورج دبلیو. بوش، رئیس‌جمهور پیشین، حملات ۱۱ سپتامبر را پیش‌بینی نکرده بود؛ اوباما از بهار عربی غافلگیر شد؛ ترامپ از شیوع کووید-۱۹ سردرگم شد؛ و سیاست خارجی بایدن نیز توسط جنگ‌های اوکراین و خاورمیانه به انحراف کشیده شد.

به احتمال زیاد، هر کسی که در ماه نوامبر پیروز شود، با مشکلات بزرگی روبرو خواهد شد که حتی در برنامه‌های حزبی هم به آنها اشاره نشده و هیچ‌کس به این اسناد برای راهنمایی در مورد نحوه برخورد با آنها مراجعه نخواهد کرد. 

من قصد بدبینی ندارم: برنامه‌های حزبی حس و حالی را از آنچه که یک حزب به آن امیدوار است، ارائه می‌دهند و برای جذب هواداران، ایجاد انرژی و ارائه پیامی روشن، مفید هستند اما آنچه که این برنامه‌ها نشان نمی‌دهند این است که رئیس‌جمهور بعدی پس از ژانویه ۲۰۲۵ در عمل چه خواهد کرد. پس از پایان انتخابات هم، هیچ‌کس برای مطالعه این اسناد به پشت سر نگاه نمی کند.

پس اگر وقتتان کم است، احتمالاً می‌توانید همین حالا آنها را نادیده بگیرید.

درباره نویسنده: دکتر استفن ام. والت، ستون‌نویس مجله فارین پالیسی و استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه هاروارد است.

دیدگاه
آخرین اخبار