عضو ارشد مرکز مطالعات امنیتی دانشگاه جرج تاون و نیز عضو اندیشکده کوئینسی مطرح کرد

آیا نقشه اسرائیل این است که آمریکا را به جنگ با ایران بکشاند؟

عضو ارشد مرکز مطالعات امنیتی دانشگاه جرج تاون و نیز عضو اندیشکده کوئینسی نوشت: تشدید به عنوان راهی برای برون رفت اسراییل از بن بست غزه، دو عنصر را در خود دارد: عنصر اصلی اش تحریک ایران است به ضربه متقابل که می تواند به اسراییل این امکان را بدهد که خود را در حال دفاع جا بزند و نه طرف مهاجم. عنصر دیگر این است که امکان کشیده شدن مستقیم پای آمریکا به درگیری با ایران را فراهم سازد.

 پاول پیلار در responsiblestatecraft نوشت: ایران به گونه ای به حمله اسراییل واکنش نشان خواهد داد. پیش بینی دقیق اینکه چه گزینه ای در دسترس آنها خواهد بود به همان اندازه دشوار است که تصمیم گیری رهبران ایران در این زمینه، چرا که آنها تلاش دارند موازنه ای را میان ملاحظات متناقضی برقرار کنند که در حال سبک سنگین کردن آنها هستند.

نتانیاهو قاعدتا می داند که تهران، حمله به سفارتش در سوریه را با واکنش نظامی تلافی می کند. اکنون پرسش این است که آیا نیروهای آمریکایی هدف قرار خواهند گرفت؟

تازه ترین مورد از تشدید خشونت توسط اسراییل، دولت بایدن را با یکی از بزرگترین چالش های خود برای برکنار نگه داشتن آمریکا از یک جنگ تازه در خاورمیانه روبرو کرده است.

اکنون رهبران ایران فشار سنگینی را برای انجام یک واکنش نیرومند احساس می کنند. برای درک گستره این فشار، باید عکس این وضعیت را در نظر بگیریم؛ اگر ایران یک سفارتخانه اسراییل یا آمریکا را هدف گرفته بود، انجام یک واکنش شدید مرگبار، نه تنها مورد انتظار بلکه مطالبه سیاستمداران و افکار عمومی بود. در ایران هم هیجانات عمومی می تواند نقش مشابهی را در چنین اوضاعی بازی کند.

در یک رویکرد سنجیده تر، اغلب "بازیابی بازدارندگی" بعنوان توجیه واکنش های خشنِ آمریکا و اسراییل مطرح شده است. همین سنجش در تصمیم گیری ایرانی ها هم دخالت دارد. رهبر عالی ایران عهد بسته که "اسراییل تنبیه خواهد شد."

رهبران ایران از یک جهت دیگر هم زیر فشار هستند. درگیری در یک جنگ تازه، به سود ایران نیست و رهبرانش خواهان چنین جنگی نیستند. دلایلش هم به فرودستی نظامی ایران در برابر اسراییل و ایالات متحده و نیز دشواری های عمیق اقتصادی کشور باز می گردد. در این شش ماهی که از جنگ غزه می گذرد نیز، این خویشتنداری ایران بوده که تاحدود زیادی در جلوگیری از گسترش نزاع موثر بوده است.

اما ایران به گونه ای به حمله اسراییل واکنش نشان خواهد داد. پیش بینی دقیق اینکه چه گزینه ای در دسترس آنها خواهد بود به همان اندازه دشوار است که تصمیم گیری رهبران ایران در این زمینه، چرا که آنها تلاش دارند موازنه ای میان ملاحظات متناقضی برقرار کنند که در حال سبک سنگین کردن آنها هستند.

چندین خطِ گمانه زنی درباره انگیزه های اسراییل از حمله به مجتمع سفارت ایران در دمشق مطرح است. یکی اینکه اسراییل این عملیات را هم اقدامی مشابه حمله های پیشین تلقی کرده باشد؛ اطلاعاتی بدست آورده که چندین افسر سپاه در این ساختمان هستند و با استفاده از این فرصت، آنها را زده است.

می شود هم این حمله را بازتاب دیگری از خشم ملی کنترل نشده ای دانست که از زمان عملیات هفتم اکتبر به ویژگی اسراییل تبدیل شده است. این می تواند همان گونه ای از حمله های خسارت بار و بی پروا باشد که بایدن در سفر به اسراییل نسبت به آنها هشدار داده بود.

اما بمباران تاسیسات سفارت در دمشق، یک تشدید روشن بود که احتمالا نشانگر یک تصمیم سنجیده در بالاترین سطوح دولت نتانیاهو است. این سنجش تنها محدود به تاثیری که کشته شدن این افسران بر توانمندی های ایران می گذارد نبوده بلکه بخشی از تلاش برای برون رفت اسراییل از وضعیتی است که در چارچوب آن، هدف اعلام شده ی "نابودی حماس" در دسترس نیست، ضمن آنکه انزوای جهانی اسراییل هم غیرقابل انکار شده و حتی حمایت خودکار واشنگتن هم با اما و اگر همراه شده است. برای شخص نتانیاهو، تشدید و گسترش جنگ، و ادامه بی پایان آن، همچنین تنها روزنه امید برای برکنار ماندن از دشواری های سیاسی و حقوقی اوست.

تشدید به عنوان راهی برای برون رفت اسراییل از بن بست غزه، دو عنصر را در خود دارد: عنصر اصلی اش تحریک ایران است به ضربه متقابل که می تواند به اسراییل این امکان را بدهد که خود را در حال دفاع جا بزند و نه طرف مهاجم. عنصر دیگر این است که امکان کشیده شدن مستقیم پای آمریکا به درگیری با ایران را فراهم سازد. 

پرهیز از چنین جنگی نه تنها نیازمند یک دولتمداری خردمندانه در مدیریت تاکتیکی بحران هاست بلکه همچنین نیازمند فاصله گرفتن راهبردی تر از روابط نامعمول آمریکا با اسراییل است که واشنگتن را درگیر چنین موقعیت دشوار و خطرناکی کرده است.

برای آمریکا ضروری است که از مفاهیم کهنه ای فاصله بگیرد که می گوید چه کسی یک متحد است و چه کسی یک حریف و به جای آن به این مسئله توجه بیشتری نشان دهد که چه کسی متجاوز است و چه کسی نیست.

تجمیع رخدادهای جنگ سایه میان اسراییل و ایران یک الگوی نامتقارن را نشان می دهد: این اسراییل بوده که بیشتر خشونت ها را کلید زده و ایران عمدتا به آنها واکنش نشان داده است. برای آمریکا، فاصله گرفتن از این الگو، نه تنها با منافعش سازگاری دارد بلکه برای صلح و امنیت منطقه نیز کارساز است.

درباره نویسنده: پاول پیلار Paul R. Pillar، عضو ارشد مرکز مطالعات امنیتی دانشگاه جرج تاون و نیز عضو اندیشکده کوئینسی برای دولتمداری پاسخگوست. وی همچنین عضو پیوسته مرکز ژنو برای سیاست امنیتی می باشد.

دیدگاه
آخرین اخبار