شرق الاوسط انگلیسی: کدام حزب، کدام لبنان و کدام ایران؟
گستره حملات اسرائیل به لبنان نشان میدهد که اسرائیل کودتایی علیه موقعیت محور مقاومت در منطقه انجام داده است. این یک کودتا علیه کل پروژه ایران است.
غسان چاربل در سردبیر شرق الاوسط، دوشنبه - ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۴ مقاله ای منتشر کرد که ترجکه آنرا می خوانید:
تصاویر دریافتی از لبنان دردناک، ترسناک و وحشتناک است. اجساد از زیر آوار بیرون کشیده میشوند و خانهها سوخته یا متروکاند.
یک میلیون پناهنده - رکوردی است در تاریخ این کشور. آنها در فضاهای باز پایتخت میخوابند و برخی دیگر در خودروهایشان به خواب میروند زیرا جایی برای رفتن ندارند. موشکها بر کل کشور میبارند. بوی مرگ در هوا پخش شده و با ترس و وحشت آمیخته است.
شهروند لبنانی عادی احساس ظلم و انزوا دارد و در نومیدی زندگی میکند. کسی را برای تماس ندارد: هیچ رئیس جمهوری وجود ندارد که به او مراجعه کند. نجیب میقاتی، نخستوزیر موقت، هر کاری که بتواند انجام میدهد و نبیه بری، رئیس پارلمان هم هیچ اختیاری برای تدوین فرمولی که بتواند آمریکاییها را به کنترل ماشین کشتار اسرائیل ترغیب کند، ندارد. شهروندان نمیتوانند با حزبالله تماس بگیرند، که به زرادخانهای از موشکها افتخار میکند که باور می رفت که برای بازدارندگی اسرائیل کافی باشد.
برخی از «ده روزی که لبنان و بنیادهای آن را تکان داد» سخن گفته اند. این موضوع از انفجار دستگاههای ارتباطی در ۱۷ سپتامبر شروع شد و در ۲۷ سپتامبر با ترور رهبر حزبالله، حسن نصرالله، به پایان رسید. این حزب ضربه مهلکی دریافت کرده است. این یک ضربه بیسابقه به رهبری و ماشین نظامی آن بود که این گروه را در کشوری که از پیش هم آسیبپذیر بود، بی دفاع کرد. برای بنیامین نتانیاهو، تصمیم بزرگی همچون ترور نصرالله، آسان نبود. او میدانست که نصرالله بازیکن شماره یک در لبنان و چهرهای برجسته در «محور مقاومت» تحت رهبری ایران بود. او میداند که این ترور به هیچ وجه از ترور قاسم سلیمانی کماهمیتتر نیست.
خطرناکتر از هر چیز دیگر این است که نتانیاهو معتقد است که ترور نصرالله برای ایجاد تغییر در موازنه هایی که نصرالله و دوستش، سلیمانی، تلاش کردند بر خاورمیانه تحمیل کنند، ضروری بود. گستره حملات اسرائیل به لبنان نشان میدهد که اسرائیل کودتایی علیه موقعیت محور مقاومت در منطقه انجام داده است. این یک کودتا علیه کل پروژه ایران است. ادعای بایدن و هریس مبنی بر اینکه ترور نصرالله «مقیاس عدالت» برای قربانیان اوست، ادعای سادهای نیست.
درس هایی از تاریخ به ما کمک میکند تا خطرات حال حاضر را درک کنیم. در سال ۱۹۸۲، مناخیم بگین، نخستوزیر اسرائیل و آریل شارون وزیر دفاع او بود. ما با بازیکن شماره یک لبنان در آن زمان، یاسر عرفات، صحبت کردیم. از او درباره تهدیدات اسرائیل پرسیدیم که او پاسخ داد: «اگر شارون به حدی احمق باشد که به لبنان حمله کند، پس باید آماده دریافت امواج پناهندگان از مناطق الجلیل هم باشد."
سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) از موشکهای کاتیوشا برای حمله به الجلیل استفاده میکرد تا جهان و اسرائیل را از قصد خود آگاه کند و بگوید که دولت یهود نمیتواند امنیت داشته باشد مگر اینکه فلسطینیها حقوق خود را دریافت کنند. زرادخانه ساف نسبت به زرادخانه حزبالله بسیار اندک بود.
چند هفته بعد، اسرائیل عملیات صلح برای الجلیل را آغاز کرد و شارون از آن برای محاصره بیروت استفاده کرد که به خروج عرفات و ساف از لبنان منجر شد. اسرائیل معتقد بود که نمیتواند با مرزهای لبنانی در شمال خود همزیستی کند که به مرزهای فلسطینی-اسرائیلی تبدیل شود.
وضعیت امروز متفاوت است. حزبالله، لبنانی است و اعضای آن لبنانی هستند، اما اسرائیل از «جبهه حمایتی» حزبالله برای حماس و غزه بهرهبرداری کرده تا نتیجهگیری کند که مرزهایش با لبنان به مرزهای ایرانی-اسرائیلی تبدیل شده است. دولت نتانیاهو معتقد است که یحیی سنوار کاری را انجام داد که حزبالله تهدید به انجام آن کرده بود، یعنی حمله به الجلیل. بنابراین، اسرائیل تصمیم به محو مرز ایرانی-اسرائیلی گرفت، شاید با این باور که هر گونه دخالت مستقیم ایران در نبرد، منجر به جنگی ایرانی-آمریکایی شده و تأسیسات هستهای ایران را در فهرست هدفها قرار دهد.
تصاویر دریافتی از لبنان فاجعهبار است. کل کشور زیر آتش است. این کشور آسیبپذیر است، حزبالله هم آسیبپذیر است. حملات و ترورها بیوقفه ادامه دارد. جنگ یک عدم تعادل بزرگ در توازن قدرت را نمایان کرده است. ماشین نظامی اسرائیل از برتری تکنولوژیکی گسترده خود در یک کارزار بیرحمانه و وحشیانه استفاده میکند.
تنها دو هفته پیش، برای هیچ ناظری، پیشبینی تصاویر امروز ممکن نبود. تصور میشد که حزبالله نیرویی مستحکم و نفوذ ناپذیر است. هرگز هیچ گروه مسلحی به این اندازه تحت فشار نبوده است. حتی حماس، که در غزه محاصره شده، هرگز تحت چنین شرایطی قرار نگرفته بود، به رغم ویرانگری ای که حماس و منطقه متحمل شدهاند.
چه کسی میتواند لبنان را از این جهنم نجات دهد؟ و به چه قیمتی؟ با توجه به همه خساراتی که متحمل شده است، آیا حزبالله میتواند توافق کند که جنوب لبنان را از معادله مبارزه با اسرائیل خارج کند؟ چه گزینه دیگری دارد؟ ایران در کجا قرار دارد؟ آیا فرصتی برای مداخله در روز اول از آن ده روز وحشتناک داشت؟ یا آیا ناتوان است یا بی میل است؟
بسیاری از پرسش ها پس از پایان این جهنم مطرح خواهد شد. حزبالله چگونه به ضربات عمدهای که متحمل شده، واکنش نشان خواهد داد؟ در غیاب نصرالله که بیشتر به عنوان یک شریک دیده میشد، چه نوع رابطهای با رهبری جدیدش و با ایران خواهد داشت؟ رابطه حزبالله با لبنان چگونه خواهد بود، بهویژه اگر آتشبس، مستلزم اجرای مجدد قطعنامه ۱۷۰۱ و نقش جدی ارتش در کنار نیروهای صلحبان سازمان ملل باشد؟
حزبالله چگونه خود را بازسازی خواهد کرد، بهویژه نقش آن در توازن قدرت کدام خواهد بود و آیا درسهایی خواهد آموخت؟ شکل و شمایل حزبالله پس از این طوفان بهطور حتم بر لبنان و بازسازی مؤسسات آن و احیای وحدت و موقعیت منطقهایاش تأثیر خواهد گذاشت.
وضعیت «وحدت میادین» چه خواهد بود؟ پس از پایان طوفان، چه نوع ایرانی خواهیم داشت و این کشور چه نقشی در داخل و خارج لبنان ایفا خواهد کرد؟ چه نوع سوریهای را خواهیم دید اگر موفق شود خود را از ناآرامیها دور نگه دارد، از حضور روسیه بهرهبرداری کند و ممکن است برخی از روابط عربی خود را هم ترمیم کند؟