تحلیل عضو مرکز بورکله دانشگاه یو.سی.ال. ای برای امور بین المللی در فارین افرز

اسراییلِ یله شده؟/ یک کارزار بی پروا علیه اهداف ایران، می تواند پاتَش کند

به نظر می رسد که نتانیاهو و کابینه اضطراری نظامی اش، مسیر متفاوتی را انتخاب کرده باشند. شش ماه پس از آغاز جنگ غزه، اسراییل کارزار منطقه ای اش را تشدید می کند. این کار، پیامد منطقی چیزی است که نفتالی بنت در سال 2018، آن را دکترین "زدن سر هشت پا" نامگذاری کرد. اسراییل بر این باور است که ضرورت دارد مستقیما با ایران رویارو شود و تنها به سراغ نیروهای نیابتی نرود.

دالیا داسا کای Dalia Dassa Kaye، عضو مرکز بورکله دانشگاه یو.سی.ال. ای برای امور بین المللی چهارم آوریل 2024 در در فارین افرز  نوشت:

اسراییل با حمله به مجتمع دیپلماتیک ایران، از خط قرمز دیگری عبور کرد. حمله به این مجتمع از نگاه ایران و بسیاری دولت های دیگر، همانند حمله به قلمروی ایران است. این حمله احتمالا نشان می دهد که دولت اسراییل بر این باور است که اکنون زمان اقدام علیه اهداف نظامی ایران، هر هدف نظامی ای که باشد، فرارسیده و می تواند از پیامدهای آن نسبتا مصون بماند. از نگاه دولت اسراییل، ایران اکنون تا آن اندازه دست بسته است که امکان ندارد چنان واکنشی نشان دهد که به شعله کشیدن یک جنگ منطقه ای بیانجامد. معنی اش این است که از نگاه اسراییل، جنگ غزه به جای آنکه فضای مانورش علیه ایران و متحدانش را محدود کند، گسترش هم داده است. اگر چنین باشد، ممکن است که اسراییلی ها، پیش بینی ناپذیری جو جاری منطقه ای را دست کم گرفته باشند. این حمله شاید تاییدی باشد بر یک بدسنجی، که به پیامدهای خطرناکی می انجامد، نه تنها برای اسراییل بلکه همچنین برای همه منطقه.

دامنه و سرشت حملات اسراییل در گذر سالها از تمرکز بر زدن محموله های جنگ افزاری ایران به کارزار هدفمندتری برای کشتن رهبران عملیاتی و اطلاعاتی شبکه ایران، از جمله شمار فزاینده ای از نفرات ارشد نظامی ایران تغییر کرده است. در واقع حمله اخیر، ادامه همان الگوی حملات اسراییل بر اهداف بسیار ارزشمند ایران در سوریه و فراتر از آن در ماههای اخیر است.

پس از حمله هفتم اکتبر حماس، اسراییل می توانست کارزار گسترده تر منطقه ای اش علیه ایران را محدود ساخته و بر تهدیدهای فوری ای که از غزه سرچشمه می گرفت تمرکز کند، بویژه که حزب الله لبنان ظاهرا تمایلی به پیوستن به جنگ حماس نشان نداد. اسراییل می توانست کارزار منطقه ای اش را با توجه به شکنندگی فزاینده منطقه سازگار کند، بویژه با تمایل نیرومند آمریکا به محدود نگه داشتن جنگ و پرهیز از رویارویی مستقیم با ایران که همسایگان عرب اسراییل هم آن را اولویت خود می دانند.

اما به نظر می رسد که نتانیاهو و کابینه اضطراری نظامی اش، مسیر متفاوتی را انتخاب کرده باشند. شش ماه پس از آغاز جنگ غزه، اسراییل کارزار منطقه ای اش را تشدید می کند. این کار، پیامد منطقی چیزی است که نفتالی بنت در سال 2018، آن را دکترین "زدن سر هشت پا" نامگذاری کرد. اسراییل بر این باور است که ضرورت دارد مستقیما با ایران رویارو شود و تنها به سراغ نیروهای نیابتی نرود. به پیروی از این راهبرد، اسراییل باید ایران را برای اقدامات شبه نظامیان منطقه ای اش، پاسخگو سازد حتی اگر ایران به درجات مختلفی بر روی این شبکه غیرمتمرکز کنترل داشته باشد. افکار عمومی اسراییل هم از این روش، شدیدا حمایت می کند، همچنین جناح های مختلف سیاسی آن. 

برخی ناظران بر این باورند که اسراییل تلاش دارد ایران را به ورود به جنگ تحریک کند اما شاید عکس این منطق درست باشد. اسراییل روی این مسئله شرطبندی می کند که ایران دست بسته و در منگنه است چرا که نگران اقدامات تلافی جویانه ای است که می تواند حملات مستقیم اسراییل به قلمروش را برانگیزد. اکنون اسراییل ایران را در یک موقعیت آسیب پذیر سیاسی و اقتصادی می بیند.، حتی اگر برخی تحلیلگران بر این باور باشند که با جنگ غزه و همگرایی نظامی بیشتر با روسیه، دست ایران قویتر شده است.

از زمان ترور قاسم سلیمانی در سال 2020، سیاستگذاران و تحلیلگران پرسش هایی را درباره توانایی ایران برای واکنش به حملات، مطرح کرده اند. یک گفتمان رایج در اسراییل این است که ترور سلیمانی نشان داد که ایران یک ببر کاغذی است: ایران به رغم آنکه عهد بست که انتقام سلیمانی را بگیرد، کار چندانی انجام نداد. تعبیر مقابل هم این است که قتل سلیمانی در واقع پیکارجویی و تهدید علیه اسراییل و آمریکا را افزایش داد. توانمندی گسترش یافته گروههای شبه نظامی تحت حمایت ایران در سالهای اخیر نشان می دهد که قتل سلیمانی نتوانست بطور پایه ای توانایی این بازیگران را برای وارد کردن آسیب چشمگیر در سراسر منطقه، بازداشته یا از میان ببرد.

با اینحال، اسراییل در این برداشت اش اشتباه نمی کند که پس از آغاز حملات اسراییل در سوریه و لبنان در شش ماه گذشته، ایران و حزب الله کار چندانی برای تلافی انجام نداده اند. احتمالا اسراییلی ها این لحظه را یک فرصت برای تضعیف بیشتر ایران و متحدان منطقه ای اش می بینند بویژه که از حمایت کامل واشنگتن برخوردارند و می دانند که جهان علیه آنهاست. شاید اسراییل اطمینان دارد که می تواند بی آنکه حزب الله یا ایران وارد جنگ مستقیمی شوند، محدوده ها را بشکند. به عبارت دیگر، چه بسا هدف اسراییلی ها از تشدید حملات نظامی شان این نیست که ایران را تحریک به جنگ مستقیم کنند، بلکه اینگونه فکر می کنند که ایران برکنار خواهد ماند.

منطق مشابهی هم می تواند راهنمای سنجش های اسراییل در رابطه با واشنگتن باشد. شاید اسراییل بر این باور است که می تواند محدودهای تشدید نظامی را جابجا کند چرا که انتظار دارد آمریکا از سر راهش برکنار بماند یا حتی حمایتی تاکتیکی از اقدامات اسراییل علیه گروههای بعمل آورد که منافع واشنگتن را هم تهدید می کنند. 

اسراییل با این پندار که با چندان محدودیتی در تلاش برای تضعیف ایران و نیابتی هایش روبرو نیست، تن به ریسک چشمگیری می دهد. چه بسا حکومت ایران در نقطه ای احساس کند که باید ضرورتا بصورت مستقیم واکنش نشان دهد و به نظر می رسد که اکنون در داخل کشور برای چنین واکنشی با فشار فزاینده ای روبرو باشد.

شاید هم اسراییل چنین ریسک هایی را قابل مدیریت بداند اما احساس مصونیت فزاینده، تنها دربردارنده یک ریسک برای اسراییل نیست؛ این یک رویکرد خطرناک است که می تواند منافع و جان آمریکایی ها را مستقیما به خطر اندازد.

به نظر می رسد که جنگ غزه، انگیزه های از قبل قدرتمند اسراییل برای تشدید نظامی بیشتر و نه کمتر با ایران را تقویت هم کرده باشد. رهبران اسراییل پیش و پس از جنگ غزه در چارچوب همین پنداشت عمل می کردند که درگیری با ایران می تواند محدود بماند و اسراییل اهداف خود در تضعیف محور ایران را دنبال کرده همزمان روابطش با کشورهای عربی را – که از ایران در هراس هستند- بهبود بخشد. این پنداشت، حتی پیش از جنگ غزه هم نادرستی خود را نشان داد اما در هنگامه یورش ادامه دار به غزه و کشتار غیرنظامیان فلسطینی در مقیاسی غیرقابل تصور، اسراییل با آتش بازی می کند. این خطر وجود دارد که اسراییل در نقطه ای، بهایی سنگین تر از پیش بینی اش، برای این حملات بپردازد و در چنان سناریویی، محتمل است که آمریکا هم چنین بهایی را بپردازد.

دیدگاه
آخرین اخبار